”یادداشت‌هایِ‌یک‌نویسنده

”یادداشت‌هایِ‌یک‌نویسنده

خلاصه | نقد و بررسی کتاب های شاهکار جهان

پاره‌ای از کتاب | ²

Diaco Diaco Diaco · 1402/5/20 18:27 ·

غالباً فکر می‌کردم که اگر مجبورم میکردند در تنه درخت خشکی زندگی کنم و در آنجا هیچ مشغولیتی جز نگاه کردن به آسمان بالای سرم نداشته باشم، آنوقت هم کم کم عادت می‌کردم. آنجا هم به انتظار گذشتن پرندگان و یا به انتظار ملاقات ابر‌ها، وقت خود را می‌گذراندم، مثل اینجا در زندان که منتظر دیدن کراوت های عجیب وکیلم هستم.
و همانطور که در دنیای آزاد، روز شماری می‌کردم که شنبه فرا برسد و اندام ماری را در آغوش بکشم. درست که فکر کردم، من در تنه یک درخت خشک نبودم و بدبخت‌تر از من هم پیدا می‌شد، وانگهی، این یکی از عقاید مادرم بود و آن را غالباً تکرار می‌کرد که ” انسان، بالاخره به همه چیز عادت می‌کند ‟

پاره‌ای از کتاب |

Diaco Diaco Diaco · 1402/5/14 16:12 ·

چه کسی می‌تواند جذبه‌ی عشق را توصیف کند؟ این احساس یقین را که موجودی پیدا کرده‌ایم که طبیعت برایمان تعیین کرده، این روزی را که ناگاه زندگیمان را فروزان ساخته و رمز و رازش را عیان نموده؛ این بهایی را که به کوچک‌ترین رویدادها می‌دهیم، این ساعات زودگذر را که جزئیاتش به سبب شیرینی در یاد باقی می‌ماند و طولانی مدت بر روحمان اثر می‌گذارد، همانا خوشبختی است؛ این سرخوشی دیوانه‌وار را که گاه بدون دلیل با تاثر آمیخته می‌شود، این همه لذت را که از حضور یار می‌بریم و این همه امید را که در دوری‌اش در دل می‌پروریم؛ این رهایی از کارهای عامیانه را؛ این احساس بزرگی را در میان آنچه پیرامون ماست؛ این اطمینان را که روزگار دیگر نمی‌تواند در جایی که زندگی می‌کنیم لطمه‌ای به ما وارد آورد؛ این نزدیکی را که قادر است فکر دیگری را بخواند و به هر احساسش پاسخ دهد. ای افسون عشق! حتی کسی که تجربه‌ات کرده نمی‌تواند توصیفت کند.

- آدلف | بنژامن کنستان