”یادداشت‌هایِ‌یک‌نویسنده

”یادداشت‌هایِ‌یک‌نویسنده

خلاصه | نقد و بررسی کتاب های شاهکار جهان

کتابی روانشناختی، داستان در یک خانه آغاز میشود. جو پسر کوچکی است که با مادری بدنام زندگی میکند. جو تاکنون پدر خود را ندیده و او را نمیشناسد. روزی در شش سالگی جو مردی به خانهٔ آنها می‌آید - نام آن مردهم جو است - و برای همیشه آنجا میماند.

جو که پا به نوجوانی میگذارد مادرش از او میخواهد خانه را ترک کند. جو علاقهٔ زیادی به شعبده بازی دارد، همچنین استعداد قابل توجهی هم نیز در این موضوع دارد. او در یک کافه با مردی آشنا میشود، آن مرد جو را به یک شعبده بازی معروف و برجسته به نام نورمان معرفی میکند و با نورمان هم‌خانه میشود.

نورمان به جو ترفند های شعبده بازی را می‌آموزد و به او کمک میکند شعبده بازی بهتر بشود. حالا دوست دختر نورمان کریستینا وارد داستان میشود. و جو عاشق کریستینا میشود. 

با گذشت زمان و بزرگ شدن، جو از از نورمان می‌خواهد سفارش‌اش را برای کار در کازینویی در لاس‌وگاس بکند. به این ترتیب به کازینو رفته و به یکی از مشاغل مهم دست پیدا می‌کند. تا جایی که نورمان و کریستینا خبردار می‌شوند نورمان در یک کلاهبرداری بزرگ در کازینو مشارکت داشته اما چون مدرکی علیه‌اش وجود ندارد، تبرئه می‌شود و به شغل شعبده‌بازی ادامه می‌دهد و در چند صفحه پایانی است که با تعویض راوی دانای کل به اول شخص ( جو ) مشخص می‌شود که او از سن ۱۵ سالگی توسط مردی بلژیکی ( همانی که او را به نورمان معرفی کرد ) استخدام شده تا چند سال بعد در یکی از کازینوهای بزرگ لاس وگاس استخدام شده و کلاهبرداری بزرگ را هدایت کند. مرد بلژیکی ۵ میلیون دلار به جیب می‌زند و ۴۰ هزار دلار به جو انعام می‌دهد. اما او بنا نیست این کار را به خاطر پولش انجام دهد. بلکه به دنبال مردی می‌گردد که پدرش باشد.

نقد و بررسی 

قبل از بررسی داستان باید بدونیم که نویسندهٔ این داستان خانم املی نوتومب یک رمان دیگه به نام " جنایت کنت نوویل " مجددا به موضوع عقدهٔ پدرکشی پرداخته.

موضوع عشق و وابستگی جو و کریستینا موضوع فرعیه که اهمیت چندانی برای من نداره. اهمیت اصلی این عشق این هستش که جو کریستینا رو مدام با مادر واقعی خودش مقایسه میکنه. سوال اول اینجا طرح میشه : علت این مقایسه چیه؟

تو کل داستان ما متوجه میشیم نورمان جو رو خیلی دوست داشته و براش اهمیت قائل بوده. سوال دوم اینجا طرح میشه : آیا جو واقعا نورمان رو مثل یه پدر میدونه و براش اهمیت قائله؟

تو گفتگویی بین نورمان و کریستینا مطرح میشه کریستینا میگه: اون تو رو می‌پرسته و نورمان میگه : «آره. همون‌طور که یه پسر پونزده‌ساله پدرش رو می‌پرسته. پس طبیعتاً دلش می‌خواد من رو بکشه.» این گفتگو اشاره به عقده ادیپ داره. بنابراین اگه از دیدگاه شخصیت نورمان به ماجرا نگاه کنیم، جو پسریه که به‌دلیل داشتن عقده ادیپ در پی تصاحب کریستینا و از سر راه برداشتن نورمانه.

عقدهٔ ادیپ

طبق چیزی که فروید گفته ” پسرانی که از نوزادی و خردسالی عبور می‌کنند، در سنین کودکی مادر را مظهر عشق خود می‌دانند اما پدر را مزاحم و رقیب خود می‌بینند و ناچارند برای رسیدن به عشق مادر، از سد پدر عبور کنند ‟ و این یعنی عقدهٔ ادیپ.

جو نوجوانیه که عاشق کسی که مثل مادرشه میشه، و اون رو مدام با مادر واقعیش مقایسه میکنه و دنبال روشیه برای از بین بردن نورمان و رسیدن به کریستینا.

جمع‌بندی | کلامِ آخر

املی نوتومب در این کتاب به خوبی موفق شده وجه های مختلف عقدهٔ ادیپ رو به اشتراک بزاره. خوندن این کتاب رو به کسایی که علاقه زیادی به موضوعات روانشناختی دارن پیشنهاد میکنم.

- نقدوبررسی توسط دیاکو دهقان ( ع.د )

پاره‌ای از کتاب | ²

Diaco Diaco Diaco · 1402/5/20 18:27 ·

غالباً فکر می‌کردم که اگر مجبورم میکردند در تنه درخت خشکی زندگی کنم و در آنجا هیچ مشغولیتی جز نگاه کردن به آسمان بالای سرم نداشته باشم، آنوقت هم کم کم عادت می‌کردم. آنجا هم به انتظار گذشتن پرندگان و یا به انتظار ملاقات ابر‌ها، وقت خود را می‌گذراندم، مثل اینجا در زندان که منتظر دیدن کراوت های عجیب وکیلم هستم.
و همانطور که در دنیای آزاد، روز شماری می‌کردم که شنبه فرا برسد و اندام ماری را در آغوش بکشم. درست که فکر کردم، من در تنه یک درخت خشک نبودم و بدبخت‌تر از من هم پیدا می‌شد، وانگهی، این یکی از عقاید مادرم بود و آن را غالباً تکرار می‌کرد که ” انسان، بالاخره به همه چیز عادت می‌کند ‟

آدلف مردی ۲۲ ساله جهت کسب تجربه به شهری که مقر حکومت شاهزاده‌ای جوان است میرود و به واسطهٔ آن به مهمانی میرود. و با زنی به نام النور، بانویی به ظاهر متاهل و ده سال بزرگ‌تر از خودش آشنا می‌شود. در ادامه آدلف دلباخته این زن می‌شود و رفته رفته تب عشق سرکش و آتشینش را به النور منتقل می‌کند.

النور شوهر و بچه های خود را ول میکند و درگیر ماجراجویی های آدلف میشود، آدلف پس از چند دعوا تصمیم میگیرد رابطهٔ خود را با النور تمام کند. منتها قدرت این را ندارد و میترسد باعث هلاکت النور شود.

درنهایت دوست مشترک آن دو حقیقت را به النور میگوید و النور متوجه میشود که آدلف او را دوست ندارد. پس از شنیدن این خبر او به مریضی مبتلا میشود. مریضی روز به روز شدید تر میشود. آدلف هم برای مریضی او تمام مدت درکنار النور است. پس از مقاومت های النور در مقابل بیماری او فوت میکند.

در صفحات آخر کتاب آدلف نامه های ارسال نشدهٔ النور را میخواند و متوجه عشق واقعی النور میشود.

 

نقد و بررسی

آدلف فردی است درون‌گرا و کمی خودخواه، ضعیف‌النفس و مردد و افسرده و البته فردی رومانتیک که عاشق زنی می‌شود که ده سال از او بزرگتر است. النور فردی طرد شده است که دنبال عشقی است که تاحالا تجربه نکرده است.

بنژامن در این رمان به وجه های مختلف عشق میپردازد. و به خوبی نشان میدهد که وابستگی تاثیر زیادی بر عشق دارد. النوری که حتی حاضر به دیدن آدلف نیست به علت وابستگی عاشق او میشود. همچنین نویسنده به اشتباهات جامعه در روابط اشاره میکند.

تمامی سایت ها به النور و آدلف پرداختند، اما من میخواهم به کنت دو پ ( شوهر النور ) بپردازم. در داستان هیچ شرح کارآمدی از این فرد نشده است و ما اطلاعی از خصوصیات اخلاقی او نداریم. 

ممکن است ما برای النور ناراحت شویم و دلسوزی کنیم که بخاطر یک عشق خودش را به کشتن داد. و حتی ممکن از به خاطر فداکاری های النور او را تحسین کنیم.

یکی از این فداکاری ها ترک شوهر و بچه هایش است! چیزی که من تاکنون ندیدم کسی به آن اشاره کند. مردی که توسژ زن مورد علاقه‌اش ترک میشود و حالا باید تنهایی بچه ها را بزرگ کند.

 

- حتی اگر به رمان های رمانتیک علاقه ندارید این کتاب را به شما پیشنهاد میکنم. قلم نویسنده به طوری است که حتی کسی که در چنین موقعیتی نبوده به خوبی حال شخصیت ها را درک کند.

نقدوبررسی توسط دیاکو دهقان ( ع.د )

پاره‌ای از کتاب |

Diaco Diaco Diaco · 1402/5/14 16:12 ·

چه کسی می‌تواند جذبه‌ی عشق را توصیف کند؟ این احساس یقین را که موجودی پیدا کرده‌ایم که طبیعت برایمان تعیین کرده، این روزی را که ناگاه زندگیمان را فروزان ساخته و رمز و رازش را عیان نموده؛ این بهایی را که به کوچک‌ترین رویدادها می‌دهیم، این ساعات زودگذر را که جزئیاتش به سبب شیرینی در یاد باقی می‌ماند و طولانی مدت بر روحمان اثر می‌گذارد، همانا خوشبختی است؛ این سرخوشی دیوانه‌وار را که گاه بدون دلیل با تاثر آمیخته می‌شود، این همه لذت را که از حضور یار می‌بریم و این همه امید را که در دوری‌اش در دل می‌پروریم؛ این رهایی از کارهای عامیانه را؛ این احساس بزرگی را در میان آنچه پیرامون ماست؛ این اطمینان را که روزگار دیگر نمی‌تواند در جایی که زندگی می‌کنیم لطمه‌ای به ما وارد آورد؛ این نزدیکی را که قادر است فکر دیگری را بخواند و به هر احساسش پاسخ دهد. ای افسون عشق! حتی کسی که تجربه‌ات کرده نمی‌تواند توصیفت کند.

- آدلف | بنژامن کنستان